سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخواهد آبرویش بریزد ، از جدال بپرهیزد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :190
بازدید دیروز :0
کل بازدید :48879
تعداد کل یاداشته ها : 370
103/9/7
6:4 ع
موسیقی

داستان کودکی حضرت علی علیه السلام

این داستان از قول استاد فرحزاد(سخنران حرم حضرت معصومه سلام الله علیه) وایشان از قول ملا اسماعیل سبزواری بیان نموده اند .

روزی فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی علیه السلام به امیر المومنین که فرزند آخر بوده وکوچک بوده می گوید: من این علی کوچولو را خیلی دوست دارم .

علی علیه السلام در جواب مادر بزرگوارشان می فرماید :به من نگو علی کوچولو من کوچولو نیستم. شما کوچولو نیستی؟؟!

نه من از جلوترها بوده ام یعنی شما از من بزرگ تری ؟ حضرت امیرالمومنین می فرماید: من یه نمونه را براتون تعریف می کنم . تا بدانی من کوچولو نیستم .

مادر یادتون هست موقعی که یک دختر جوانی بودی وبا چند تا از دوستان برای تفریح بیرون شهر رفته بودید ومردی همراه شما نبود. ودر آن بیابان شیری به شما حمله کرد؟ یادتون هست ؟ مادرش :گفت بله

امیر المومنین فرمود یادتون هست از ترس به وحشت افتاده بودید؟مادرش گفت :بله حضرت امیرفرمود: یک جوان آمد ونهیبی به شیر زد وشیر رفت وشما نجات پیدا کردید.

وشما گردنبندتان را بیرون آوردید وگفتید این هدیه وجایزه شماست آیا همه این حرف ها درسته ؟ مادرشان گفتند بله

آنگاه امیر المومنین دست در آستین کردند وهمان گردنبند را به مادرشان دادند.

(قصه پنج تن آل عبا با سایر انسان ها فرق دارد حتی حضرت آدم خدا را به پنج تن قسم داد تا بخشیده شد)